من یاد قد خمیده بودم با خویش ترانه می سرودم
می گفتم اگر مدینه بودم من حال ز زخم سینه بودم
می مردم از آن دو دست بسته هیهات ز پهلوی شکسته
فکری که همیشه در سرم بود تنهایی جد و مادرم بود