درون آب افتادیم آنجا جنگل بود وما هیچ چیز نداشتیم فقط چندتا چوب کبریت داشتیم . سرد بود بسیار سرد .حسن چوب کبریت را برداشت و آتش درست کرد. صبح شد مادر داه جنگل یک خرس گرسنه دیدیم او به ماحمله کرد ماهیچ سلاحی نداشتیم . اوحسن را بلعید ومن از خواب بیدارشدم .
کلمات کلیدی :